معماري به دو قسم توسط انسان قابل شناسایی و فهمیدن است: به وسیله ی فرمی که دیده و فضایی که درک میشود. در واقع ترکیب فرم و فضاست که معماري را در ذهن انسان ماندگار میسازد.بنابراین وظیفه ی معمار، خلق فرم جدید و سازماندهي یک فضاي نوین با توجه به عملکرد آن خواهدبود. البته باید توجه داشت که فضا ماهیتی جامعتر و فراتر از فرم است که با تمام احساس و روان بشرقابل درک میباشد، در نتیجه میتوان چنین بیان نمود که معماري هنر سازماندهي به جوهره اصلي خویش، یعنی فضاست.فضا یک عامل چندجنبه اي، پیچیده، گسترده و تعیینکننده است که به واسطه ی فعالیتهای بشر، معنایی نمادین کسب نموده و بستری برای پایداری رفتارهای انسانی پدید میآورد. همچنین بشر خودرا با استفاده از فیزیولوژی و تکنولوژی، با اشیاء فیزیکی وفق میدهد و از این طریق یک رابطه و تعادلپویا بین انسان و محیط )اشیاء(، علاوه بر ارتباط میان انسانها به وجود میآید. این اشیاء براساسروابطی خاص به، درونی و بیرونی، دور و نزدیک، منفرد و متحد، پیوسته و گسسته تقسیم شدهاند. بشر برای اینکه بتواند به تصورات و ذهنیات خود عینیت بخشد، باید این روابط را درک نموده و آنهارا در قالب یک مفهوم فضایی هماهنگ نماید؛ بنابراین فضا بیانگر نوع ویژهای از ایجاد ارتباط نیست، بلکه صورتی جامع و دربرگیرندهی هر نوع ایجاد ارتباط، میان انسانها و میان انسان و محیط میباشد. برای درک بهتر روابط یک مجموعه ی فضایی میتوان فرآیند فرمیسازی فضا را بهکار بست و برای به رهگیری هرچه بیشتر از امکانات فرمی و فضایی و کیفیتدهی به آنها، ابتدا باید برنامه هایی منطبقبا هویت و ماهیت آن فضا در پروژههای طراحی شهری گوناگون تعریف نمود. علاوه بر آن جلوگیری ازآشفتگیهای ذهنی در شناخت فضاها و روابط فضایی و قاعدهمندسازی طراحی معماری و شهرسازیدر جهت اهداف علوم انسانی، بسیار ضروری بوده و تنها در چنین حالتی میتوان ادعا نمود که این برنامه ریزی عملا برای مردم و جامعهی فرهنگی خاص آنها طراحی شده است.در پي تبیین معماري بهعنوان پدیدهاي فرهنگي، باید به این مسئله اشاره کرد که معماري و شهرسازیبه عنوان محیطهایي انسانساخت، به واسطه ی اندیشه و عمل پدیدآورندگان خویش در ارتباط مستقیم با الگوهاي رفتاری اجتماع انساني بستر تکوین خود قرار گرفته و نمونهای بارز از مظاهر فرهنگی آن جامعه میباشد. سازماندهي محیط در معماري و شهرسازی با هدف سامان بخشیدن به جریان زندگي فردی و جمعی اعضاي آن اجتماع صورت میگیرد، لذا همسویی طراحی و ساخته های معماری با بنیانهای فرهنگی و تاریخی جامعهی مخاطب از مهمترین موضوعاتی است که در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد، چراکه کامیابی مطلوب برای این سازماندهی در عصر جهانی شدن و گسترش فناوری نیازمندهمخوانی بازخوردها و تعاملات معماری، هویت و تکنولوژی میباشد
مقدمه
فصل 1
1. معماری چیست؟
1- 1. گذری بر فرآیند پیدایش معماری
1-2. جستاری در تعاریف معماری
1-3. معماری بومی
1-4. معماری؛ ماهیتی ایستا و یا پویا؟
فصل 2
2. معماری چه چیزی به بنا میافزاید؟
2- 1. ساختمان چیست؟
2-2. مفهوم فضا
2-3. فضا به مثابه یک پیکرهبندی
2-4. تعریف تفصیلی پیکرهبندی فضایی
2-5. جامعه در قالب فرمهای فضایی
2-6. پیکرهبندی غیراستدلالی
2-7. ساختمانسازی؛ عامل انتقال فرهنگ از طریق ساختارهای انسانساز
2-8. ساختمانسازی به مثابه یک فرآیند
2-9. تبیین چیستی معماری
فصل 3
3. نیاز به نظریات تحلیلی در معماری
3- 1. آیا معماران به نظریه نیاز دارند؟
3-2. آیــا نظریههــای معمــاری فقــط قوانیــن و اســاسنامهای بــرای
سازندگان بناست؟
3-3. نظریهها در طراحی
3-4. معضل نظریات معماری
3-5. تعریفی دقیق از نظریهها
3-6. تعریف قاعدهمندی
4 معماری در قالب فرمهای فضایی
3-7. نظریهها از چه چیزهایی ساخته شدهاند؟
3-8. حرکت بهسوی یک نظریهی تحلیلی در معماری
3-9. معماری به مثابه هنر و علم
فصل 4
4. تکنیک غیراستدلالی
4- 1. مصنوعات عینی و مصنوعات انتزاعی
4-2. محیطهای ساختهشده بهعنوان مصنوعات بشر
4-3. سادهسازی، ابزاری برای درک پیچیدگی
4-4. تعریف پیکرهبندی
4-5. اَشکال به مثابه پیکرهبندی
4-6. فواصل کلی و جامع
4-7. شکلهای منظم بهعنوان پیکرهبندی
4-8. طرحها بهعنوان فضایی شکلیافته
4-9. نمای خارجی بهعنوان پیکرهبندی
4- 10. فضاهای شهری بهمثابه سیستم لایهای و مسئلهی قابلیت فهم
4- 11. طراحی با مدلهای پیکرهبندی
4-12. مدلهای دیگر شهری؛ شباهتهای هوشمند شهرها
فصل 5
جمعبندی
منابع
دسته بندی موضوعی | موضوع فرعی |
هنر و معماری |
معماري و شهرسازی
|